در سال دوم که عازم بهبهان شدم اخوی[۱] را هم به منظور درس خواندن به مدرسه آوردم؛ زیرا هنوز در منطقه، مدارس دولتی تاسیس نشده بود، پس فردی مثل اخوی به واسطۀ اینکه مدرسهای نبود که برود و ثروتی هم نداشتیم که مشغول محافظت از آن بشود، در منزل جز بیکاری کاری نداشت، از این جهت وی را به مدرسۀ علمیه آورده و مشغول امثله شد. هر کس تازه وارد مدرسه میشد لحافی به او میدادند، چون وضع مدارس علمیه در بهبهان بهتر شده بود، لذا لحافی به اخوی دادند، ولی ناگفته نماند که امسال هم بنده لحاف نداشتم و آن زمستان را با عبای خود و عبای اخوی گذراندم؛ زیرا لحاف کذایی را به یکی از اقوام فقیرمان که بنا بود با کمک دسته جمعی اقوام وسیلۀ عروسیش فراهم شود، بنده هم به سهم خود آن را بخشیدم. نزدیک بهار مرحوم آقای حاج سید فرج الله که در آن اوقات از معروفین علمای بهبهان بود و به طلبهها کمک مینمود، از قول طلبهها شنید که فلانی لحاف ندارد، از طرف ایشان لحافی به ما داده شد.
در آن اوقات ماهیانه مبلغ پنجاه و پنج تومان شهریه عاید بنده و اخوی میشد که به نحو مذکور اول هر ماه روی مغازههای خبّازی و بقالی و بزّازی تقسیم میشد و برای ماه آینده قرض را از هر سه مغازه شروع میکردیم. این خاطره هم فراموش نشدنی است: صبحها معمولاً دو نفرمان دو نان صبحانه میخوردیم، ولی چون فصل زمستان شبها بلند بود، دو نان کفایت صبحانه نبود، اما قناعت میکردیم. روزی صبح زود بنده بیدار شدم دیدم احتیاج به حمام دارم رفتم حمام، موقع برگشتن دو نان گرفتم و با خود آوردم، از این طرف هم اخوی بیدار شد، چای درست کرد و او هم رفت دو نان آورد، حال که چهار نان سرِ سفره صبحانه جمع شد، تبادل نظر شد که آیا هر چهار تا را بخوریم یا بر حسب معمول دو تا را بیشتر نخوریم و دو تای دیگر را برداریم برای ظهر؟ بالاخره فرط اشتها نظر کسی را تصویب نمود که هر چهار نان را بخوریم تا ظهر خدا کریم است. خلاصه هر چهار نان را خوردیم و راستی سیر هم نشدیم، بنده با خدا شوخی کردم که خدایا تو میدانی که ما هر صبح میتوانیم چهار نان بخوریم، ولی نیست.
[۱] برادر کوچکتر آ میر احمد، مرحوم آ سید محمد حسن معروف به آ سید محمود در ۲۴ صفر ۱۳۴۶ (۳۱ مرداد ۱۳۰۶) متولد شد. ایشان پس از سالها تحصیل علوم دینی در بهبهان، به زادگاه خود سوق بازگشت و به عنوان یک روحانی تا پایان عمر به حل و فصل امور مردم و ارشاد آنها میپرداخت. وی در سال ۱۳۴۷ شمسی بر اثر بیماری دار فانی را وداع گفت و در صحن امامزاده یوسف سوق به خاک سپرده شد.
راهنمای اشتراک در خبرنامۀ وبگاه:
۱- آدرس رایانامۀ خود را بنویسید و دکمۀ ارسال را بزنید.
۲- در پنجرهای که باز میشود آدرس رایانامۀ خود را تأیید کنید.
۳- سپس پیام فعالسازی به رایانامۀ شما ارسال میشود، که کافیست روی لینک فعالسازی آن کلیک کنید.
۴- اشتراک شما فعال میشود و مطالب تازۀ وبگاه به رایانامۀ شما ارسال خواهد شد.
تصویر/ دیدار مدیرکل بنیاد شهید با آ میر احمد تقوی |آوای رودکوف
دیدار ائمه جمعه استان کهگیلویه و بویراحمد با «آ میر احمد تقوی» |ستادهای نمازجمعه کشور
دیدار ائمه جمعه استان با آ میر احمد تقوی +تصاویر |فانوس زاگرس
تصویری دیده نشده از آ میر احمد تقوی |آوای رودکوف
ترور «میراحمد تقوی» توسط منافقین |یاسوج۲۴
درس آمیراحمد تقوی به سیاسیون |فانوس زاگرس
[…] سال دوم که عازم بهبهان شدم اخوی[۱] را هم به منظور درس خواندن به مدرسه آوردم؛ زیرا هنوز در […]